دینی و مذهبی

تفصیل داستان خلقت آدم در قرآن

تفصیل داستان خلقت آدم در قرآن

تفصیل داستان خلقت آدم در قرآن

در این بخش به تفصیل در مورد داستان خلقت آدم میپردازیم. در ابتدا می بایستی به قبل از خلقت آدم اشاره نماییم. آیه الله مرتضی رضوی از معدود روحانیانی است که با قبول اصل تکامل به تشریح خلقت بشر پرداخته و می نویسد: آنچه میدانیم این است که چندین نوع بشر در روی زمین ظاهر شده و منقرض شدهاند توجه داشته باشید: در اینجا موضوع سخن پیدایش “بشر” است نه پیدایش انسان و این دو با هم فرق دارند که در صفحات آینده روشن خواهد شد، و رشید رضا در تفسیر المنار از هفت نوع بشر قبل از آدم نام برده است.

از قبیل بن سن، جن، ناس، جان حن، نسناس و مراد او از “جن” غیر از جن معروف است، اما در روایتهای شیعی تنها نام ناس جن بنی جان و نسناس آمده است. ولی همچنانکه در سطرهای پائین خواهیم دید در احادیث ما نیز تعداد آنها هفت ذکر شده است. اسامی این بشرها در اصطلاح ترانسفورمیست ها عبارتند از انسان جاوه انسان پکن، انسان نئاندرتال انسان کرومانیون انسان، ساپینس، انسان و…. لیکن توضیح داده خواهد شد که اساساً اسلام به آنها “انسان” نمیگوید بلکه فقط لفظ بشر را در مورد آنها به کار می برد، و لفظ انسان را نام اختصاصی نوع حاضر بشر میداند (تبیین جهان و انسان مرتضی رضوی، ص ۱۱۵).

این اندیشمند در مورد انواع بشر پرسشی مطرح میکند که : ” آیا چند نوع از این بشرها همزمان با هم و در عرض همدیگر در گوشه های مختلف کره زمین بوجود آمدند؟ یا پیدایش آنها از نظر زمان در طول هم بوده؟ و یا ابتداء یک نوع پیدا شده سپس در مراحل بعدی چندین نوع در عرض زمانی همدیگر بوده اند؟ ” و در پاسخ می نویسد: ظاهراً از این انواع تنها هفت نوع به حدی از تکامل رسیده بودهاند که شبیه نوع حاضر بشر که انسان نامیده میشود بوده اند (بحار ج ۵۷ ص ۳۱۹ حدیث شماره ۱).

توضیحات :

الف: سند این حدیث چنان زیبا و مستحکم است که باید آن را حدیث “سلسله المتین” نامید

ب: مراد از ادیم” “زمین رویه خاک است که دارای مواد غذائی برای گیاهان می باشد که از ۲۰ سانتیمتر تا ۵۰ سانتی متر بسته به چگونگی زمینها عمق دارد که باکتریها، میکروبها و ویروسها توان فعالیت در آن را دارند.

ج: این حدیث از دو بخش تشکیل یافته بخش دوم آن به مسئله سته “ایام” و تکرار قيامتها” مربوط است که در همان فصلها قبلاً بحث گردید. عدم توجه به این نکته موجب میشود که پیام حدیث مخدوش گردد. از انواع بشرهای گذشته آثاری از مدنیت، صنعت و سلطه بر طبیعت حتی در سطح ابتدایی نیز دیده نمیشود. این قدر هست که بعضی از آنها تا حدی پیش رفته بودهاند که فرق زیادی با حیوان داشته اند. آن تعداد از آنها که به دریافت زبان و کلام نایل شده بودند الفاظ و کلمات را در طول زمان بس طولانی در اثر تمرینها و قراردادهای فی ما بین ساخته بودند. به اشیاء اطراف زندگیشان نام گذاری میکردند و همچنین بر افعال هم نام میگذاشتند و از همین نام ها و اسم ها یک زبان محاوره ای برای آنها حاصل گردید. لیکن در طول چندین نسل به زحمت میتوانستند به یک زبان خیلی محدود برسند(همان، رضوی، ص ۱۱۶ و ۱۱۷).

داستان خلقت آدم

داستان خلقت آدم

تفصیل داستان خلقت آدم در قرآن

در مورد پیدایش انسان کنونی نظر آیه الله رضوی این است روزی بود روزگاری بود روی زمین پر از انواع گیاهان و حیوانات بود لیکن آنچه در این بین حضور نداشت بشر و انسان بود زیرا از انقراض آخرین نوع بشر دهها هزار سال می گذشت حدیثی با سند قوی و مستحکم از امام باقر (ع) وارد شده که امیر المؤمنین (ع) میفرماید آفرینش آدم هفت هزار سال پس از انقراض نسناس» بوده است. بحار ج ۱۱ ص ۱۰۳ ح ۱۰ و هنوز هم نوع اخیر بشر که “انسان” نامیده میشود پیدایش نیافته بود اما شرایط عمومی طبیعت کره زمین آبستن حادثه جدیدی بود در آن وقت میلیاردها سال از عمر کره زمین گذشته بود ( کلیسا رسماً اعلام کرده که از آغاز آفرینش جهان تا به امروز فقط شش هزار سال سپری شده است. از طرفی هم کتاب عهد عتیق یعنی تورات که مرجع مشترک مسیحیان و یهودیان در مسائل تبیینی است در “سفر پیدایش تصریح کرده که آدم نه تنها اولین بشری است که در روی زمین پیدا شده بلکه آفرینش او قبل از پیدایش خیلی از انواع حیوان بوده است.

ظاهراً به نظر تورات تنها “مار” قبل از آدم وجود داشته است. البته کلیسا در سراسر اروپا از این خرافات به سختی دفاع میکرد بدیهی است که این برخوردها موجب میگردید که دانشمندان به کلیسا و عقایدش خرده بگیرند و در مواردی اساس آن دو مذهب را به سخریه بگیرند کلیسا دادگاه های انگیزاسیون را در طول سالها در قبال دانشمندان به راه انداخته بود و کمترین حربهاش تکفیر بود. بدین ترتیب “آدم تورات” محکوم گردید و در ردیف خرافه های مسلم قرار گرفت و زمین عصر پر اضطراب تولد و نوجوانی و جوانی خویش را سپری کرده بود.

در فرهنگ حدیثی و فرهنگ اسلامی ما معروف است که وقتی که آدم آفریده شد زمین گفت ای آدم در عصر پیری و اواخر عمر من آمده ای. در چنین زمانی باز یک بحران حیات در نقطه ای از زمین در ساحل دریا و میان باتلاق های جنگلی به فعالیت افتاد. این سومین بار بود که چنین اتفاقی در روی زمین رخ میداد این بار نیز ذره های زیادی حیات پیدا کردند. آنها شبیه ذره هایی نبودند که در اولین بحران حیات پدیدار شده بودند بل بیشتر شبیه ذره هایی بودند که در بحران دوم به حیات رسیده بودند. زیرا در بحران اول تنها ذره های حیات دار گیاهی پیدایش یافته بودند. ذره هایی که در بحران دوم به حیات رسیدند جنبندگان اولیه نامیده میشوند. ذره های بحران سوم هم در زبان حدیث به جنبندگان موسوم شده اند (بحار ج ۶۷ ص ۱۱۳ و ۱۱۴ ح ۲۳ ).

امام باقر (ع) در ضمن حدیثی در مورد این ذره ها میفرماید کالذر یدبون مانند ذره هائی بودند که می جنبیدند. باز در همان مجلد ص۹۳ همین جمله را میفرماید و همچنین حدیث ۱۵ در صفحه ۹۷ و همچنین در صفحه ۱۲۲ حدیث ۲۵ در بیان امام صادق (ع) در موارد این ذره ها جمله فكانوا بمنزله الذريسعی مانند ذره هایی بودند که تلاش میکردند و در همین حدیث جمله بمنزله الذر يدرج = مانند ذره هایی بودند می جنبیدند، آمده است. این جنبندگان در زمانی پدیدار شدند که میلیاردها سال بود موجودات زنده ریز که مواد غذایی را به ریشه های گیاهان میرسانند وجود داشتند. منظور اصلی از این سخن در متن این است که از نظر علوم تجربی پیدایش این جنبندگان توجیه پذیرتر از پیدایش ذرات گیاهی بحران اول میباشد. زیرا در آن وقت اثری از حیات در زمین نبوده و هیچگونه مواد غذائی حتی برای خود آن ذره ها وجود نداشت و همچنین پیدایش این جنبندگان از جنبندگان بحران دوم هم توجیه پذیرتر است.

زیرا اینها وقتی پیدایش یافتند که همه جا پر از حیات بود و پر از مواد غذائی . ما نمیدانیم این جنبدگان به اصطلاح بیشمار چه مدت عمر کردند این قدر میدانیم که تنها یک جفت از آنها توانستند ادامه فعالیت بدهند و این خاصیت طبیعت است که با باز شدن سوپاپ ،احتیاط بحرانش فروکش میکند پیشتر توضیح داده شد که گویا انواع حیوانات هم در یک نقطه از یک منشاء واحد از جنبندگان تحول یافته اند و موضوع باز شدن سوپاپ” احتیاط و فروکشی “کردن تقریباً یکی از قوانین این طبیعت است نسبت به هر بحرانی خصوصاً در جریانهای فعالیت حیاتی طبیعت و تولید مثل در عالم جانداران. طرز کار دستگاه رحم بی شباهت به طرز کار آن باتلاق نیست. زیرا رحم از هزاران دانه نطفه فقط پذیرای یکی دوتایشان میشود و بقیه را وا می گذارد که سرنوشتی مانند سرنوشت بقیه ذره های مذکور در متن بالا داشته باشند و با بیان دیگر در آن باتلاق گرم و بدبو “حمأ مسنون” که دچار بحران حیاتی شده بود، تنها یک جای کوچکی بوده که شرایط پرورش آن ذره ها را داشته و توان پذیرش بیش از یک جفت را نداشته است (همان، رضوی، ص۱۲۰ و ۱۲۱).

در ادامه می نویسد محیطی که آن یک جفت ذره را که موفق به ادامه فعالیت شدند پذیرفته بود باتلاقی گرم و بدبو و حتی باید گفت سیاه رنگ و متعفن بود. حمأ مسنون آیات ۲۶ و ۲۸- حجر طین لازب = آیه ۱۱ صافات و تنها چنین محیطی است که بحرانی ترین حالت را برای فعالیت حیات جانداران ریز دارد و بزرگترین گیاه آن جلبک و بزرگترین حیوان آن حلزون و گوش ماهی است. یعنی برای جانداران درشت تر پذیرش ندارد. اگر چنگی بر آن گل میزدی و کفی از آن بر میداشتی با مختصر فشاری از لای انگشتانت به بیرون می لغزید.

این دو ذره تا اینجا دو مرحله کاملاً جدا را طی کرده بودند مرحله نیل به دریافت حیات و مرحله پذیرش در آن محیط برای ادامه فعالیت پس از آن وارد مراحل دیگری شده اند. میتوان گفت مرحله دوم آنها به این صورت شده که پیکر گیاهی پذیرای آن دو شده است. مانند یک جفت تخم پروانه که در داخل اندام گیاهان پذیرفته میشوند و به فعالیت می پردازند تا روزی که به بلوغ لازم برسند. اما گیاه مورد نظر از سنخ جلبکها بوده، زیرا در چنان محیطی امکان زیستی برای گیاهان درشت تر نیست. در مراحل بعدی آن دو را میبینیم که در میان جنگل افتاده اند شبیه دو کدو دو نارگیل، یا هر چیز دیگر که دارای پوسته سفت و درونی نرم باشد، اگر با ضربه انگشت بر آنها کوبیده شود مانند پوست خشک نارگیل یا بادام صدا میدهد.

 پس از مرحله های حیات یابی جنبندگی قرار گرفتن در پیکر گیاه سفت پوستی و صلصال کالفخار بودن، پنجمین مرحله ای که آنها طی کرده اند مرحله سخت پوستی است که گویا از قالب سفت پوستی درآمده اند و دارای پوست سخت شده اند مانند یک بادام که پس از ریزش پوست سفتش در قالب یک پوست سخت ظاهر میگردد. این پوست سخت را جنس همین ناخن هایی که امروز انسانها دارند بوده است یعنی همه جای بدن آنها پوشیده از همین ناخن بوده و آنچه در سر انگشتشان مانده مثلا یادگاری از آن پوسته و پوشش است پیکرش از گوشت و استخوان بود لیکن مانند یک گوش ماهی در درون آن پوسته سخت قرار داشت آدم با چنین پیکری مدت زیادی در گوشه ای از آن جنگل انبوه کنار باتلاق افتاده بود. قبل از آنکه روح انسانی بر او دمیده شود و از حدیث فهمیده میشود. دوران گیاهی سفت پوستی و سخت پوستی مدت چهل سال طول کشیده است.

از اینجا میفهمیم که او در آن حال دارای روح حیوانی یعنی حیات سلولی پروتوئینی گوشتی بود لیکن هنوز فاقد روح انسانی بود در این دوران سخت پوستی مانند هر موجود زنده اندامهایش کار میکردند. لیکن تغذیه اش از ذخیره هایی بوده که در درون محفظه سخت یا در اندام خود داشته است همه این درنگها و طی مراحل برای دریافت کمالی بود که لایق و آماده دریافت حیات انسانی و روح انسانی گردد (همان رضوی، ص ۱۲۲ و ۱۲۳).

رضوی پی نوشتهایی در متن داده است که اگر آنها را با هم میآوردیم گیج کننده بود، فلذا به علت اهمیتشان جداگانه ذکر می گردد. او درباره مراحل خلقت با اشاره به آیات ۱۳ و ۱۴ سوره نوح می نویسد تورات در سفر”پیدایش تصریح کرده است که خداوند دو مجسمه از گل درست کرد و به آنها روح دمید و آنها در همان دم تبدیل به دو انسان شدند به نام آدم و حوا قرآن در دو آیه فوق، نه تنها بینش خلق الساعه ای در مورد خلقت آدم را رد میکند بلکه روحیه معجزه گرائی عوام را نکوهش مینماید و میفرماید چرا دوست دارید همه کارهای خدا را بدون وقار و در شکل ناگهانی تصور کنید؟! چرا جریان علت” و “معلول را نادیده میگیرید؟ توقع حدوث یک حادثه بدون وجود علت آن توقع عدم وقار از خداوند است. اساساً در فرهنگ قرآن معجزه چیز خوبی نیست و انبیاء تا مجبور نشده اند اقدام به اعجاز نکرده اند.

تفصیل داستان خلقت آدم در قرآن

تفصیل داستان خلقت آدم در قرآن

آیات متعدد داریم که مشرکین مکه را برای همین روحیه معجزه خواهی نکوهش میکند به هر حال در دو آیه مورد بحث، از سوره نوح ابتداء معجزه گرائی را نکوهش فرموده، سپس میفرماید: “و قد خلقکم اطوارا در حالیکه خداوند پیدایش شما را در مراحل و صورتهای مختلف انجام داده است. در صورت ذره میان گل و لجن در پیکر ،گیاه در شکل صلصال در حالت صلصال کالفخار و… (همان، ص ۱۲۲ و ۱۲۳). او درباره مرحله گیاهی شدن آن دو ذره مزبور با اشاره به آیه ۱۷ از همان سوره نوح می گوید: قرآن میفرماید و الله انبتكم من الارض نباتاً خداوند رویانید شما را از زمین به صورت گیاهی”. به مراحل مختلف خلقت انسان تصریح مینماید آنگاه بیان میکند که یکی از این مراحل مرحله گیاهی است لفظ “نباتا” به اصطلاح ادبی “مفعول مطلق” است. و کاربرد آن یا بیان عدد و یا تاکید است. به هر کدام از این معانی (نوعی گیاهی، یک رویانیدنی، حتماً به صورت گیاهی یا حتی یک رویانیدنی) نص است.

در اینکه پیدایش انسان در یک مرحله ای به صورت گیاه بوده است. و وجود لفظ نباتاً” مانع از هر نوع تاویل است. آیات متعددی نشئه ماده و محشر را به نشته این دنیا تشبیه می کنند. و در فصل محشر نیز دیدیم که حدیث میگوید مردم در آن روز از زمین محشر خواهند روئید خلقت همه افراد در محشر مانند خلقت آدم است. زیرا در آنجا دیگر زاد و ولد و پیدایش در طول زمانهای بس طولانی در قالب سلسله آباء و اجداد، نخواهد بود. و این از مسلمات عقاید اسلامی است بعضی از محققین علوم تجربی نیز معتقدند که در اندامهای پیکر انسان هنوز آثار جلبکی مشهود است در حالیکه این آثار در پیکر حیوانات حتی حیوانات گیاهخوار نیز وجود ندارد (رجوع کنید اثبات وجود خدا ترجمه احمد آرام (همان، رضوی).

وی درباره تفاوت این بشر با بشرهای ما ،قبل مینویسد این تفاوت که دستکم دویست هزار سال قبل از او منقرض شده بودند، در همین است که آنها حیوان “برتر بودند ولی این یکی انسان است و یک آفرینش جدایی دارد. هم جسمش با برنامه خاصی آفریده شده هم استعدادهای درونی و روح و روانش آیه ۳۰ سوره بقره توضیحی لازم دارد : مراد از “خلیفه” در این آیه جانشینی نوع انسان در جای انواع منقرضه بشر است و یا تنها خليفه الله بودن خود و شخص آدم است که عنوان امامت را داشت همانطور که در مورد حضرت داود نیز لفظ خلیفه آمده است و به نظر میرسد آنچه که بعضیها ادعا کرده اند و معتقدند که نوع انسان خلیفه الله است و سعی میکنند این ادعایشان را با این آیه مستدل کنند، یک ادعای بی دلیل است. زیرا خلیفه کسی است که در غیاب کس دیگری به جای او بنشیند و خداوند از هیچ جا غایب نیست تا جایش را به دیگری بدهد و هیچ دلیلی نداریم که نوع انسان جانشین خدا باشد و امامت نیز به همگان نمیرسد و شامل همه افراد نوع نمیگردد. اینگونه تأویلات بیدلیل جامعه را از دریافت حقایق قرآن باز داشته و باز میدارد (همان، ص۱۲۶ و ۱۲۷).

واکنش فرشتگان درباره این جانشینی چه بود؟ . رضوی مینویسد و به همین دلیل فرشتگان کمان کردند که این موجود هم نوعی از همان بشرهای منقرضه خواهد بود و چون قبلاً انواعی از آن بشر را دیده بودند تعجب کردند و چون عدم کارآیی و نقص تکاملی آنها را قبلاً دیده بودند حکمت آفرینش یک نوع دیگر از آنها برایشان روشن نگشت. گفتند: آیا قرار میدهی در روی زمین موجودی را که فساد میکند در آن و خونها را میریزد؟ در حدیث ۴۷ ص ۱۱۷ ج ۱۱ بحار، آمده است اگر فرشتگان قبل از آن فساد و خونریزی انواع گذشته را مشاهده نکرده بودند، چنین سخنی را نمی گفتند کشتار افراد یک نوع به وسیله نوع دیگر (مثلاً کشتار گوسفندان به دست پلنگ ها در این طبیعت امری رایج و طبیعی بوده است و هست و منظور فرشتگان از خونریزی این قسم از خونریزی نبود بلکه مراد آنها کشتار افراد یک نوع همدیگر را بود این پدیده در این شکل خاص تنها منحصر به بشر است.

فرشتگان برای این تعجب خودشان مثال روشنی هم می آوردند. آنان در یک طرف بشرهای منقرضه را میدیدند و در طرف دیگر خودشان را و چون خودشان را معصوم میدیدند، لذا سئوال میکردند چرا موجودی مثل ما نمی آفرینی که نه فساد کند و نه خونها را بریزد؟ سئوال تجربه و شد، تا این نکته روشن شود که شخص بزرگی که دارای زبانی است نمیتواند به صورت مذکور نامگذاری بکند. زیرا زبانی که او قبلاً آموخته در این کار مزاحمش میشود و ذهن او را از جریان طبیعی باز میدارد) (همان، رضوی، ص۱۲۸تا۱۳۱).

تفسیر نمونه در باره تعلیم اسماء مینویسد بنابر این علم اسماء چیزی شبیه علم لغات نبوده است بلکه مربوط به فلسفه و اسرار و کیفیات و خواص آنها بوده است خداوند این علم را به آدم تعلیم کرد تا بتواند از مواهب مادی و معنوی این جهان در مسیر تکامل خویش بهره گیرد. همچنین استعداد نامگذاری اشیاء را به او ارزانی داشت تا بتواند اشیاء را نامگذاری کند و در مورد احتیاج با ذکر نام آنها را بخواند تا لازم نباشد عین آن چیز را نشان دهد و این خود نعمتی است بزرگ ، ما هنگامی به اهمیت این موضوع پی میبریم که میبینیم بشر امروز هر چه دارد به وسیله کتاب و نوشتن است و همه ذخائر علمی گذشتگان در نوشتههای او جمع است و این خود بخاطر نامگذاری اشیاء و خواص آنها است، و گر نه هیچگاه ممکن نبود علوم گذشتگان به آیندگان منتقل شود تفسیر ،نمونه ذیل آیه .(۳۱ نکته ای که لازم است درباره آیه ۳۲ بقره، بدان اشاره کرد این است که فرشتگان “همچون روبوتها فقط دستوراتی که دریافت میکنند انجام می دهند. آنان به مثابه ماشینهای برنامه ریزی شده ای هستند که موظف به اجرای برنامه میباشند. در اینجا دو سؤال مطرح می شود:

  1. خداوند چگونه این علوم را به آدم تعلیم نمود؟
  2. اگر این علوم را به فرشتگان نیز تعلیم مینمود آنها نیز همین فضیلت آدم را پیدا می کردند این چه افتخاری برای آدم است که برای فرشتگان نیست؟ تفسیر نمونه در پاسخ می نویسد: اطلاق کلمه “تعلیم” در قرآن به تعلیم “تکوینی در جای دیگر نیز آمده است در “سوره “الرحمن در آیه چهارم می خوانیم (علمه البیان خداوند بیان را به انسان آموخت روشن است که این تعلیم را خداوند در مکتب آفرینش به انسان داده و معنی آن همان استعداد و ویژگی فطری است که در نهاد انسانها قرار داده تا بتوانند سخن بگویند و در پاسخ سؤ ال دوم باید توجه داشت که ملائکه آفرینش خاصی داشتند که استعداد فراگیری اینهمه علوم در آنها نبود آنها برای هدف دیگری آفریده شده بودند نه برای این هدف ، و به همین دلیل فرشتگان بعد از این آزمایش واقعیت را دریافتند و پذیرفتند، ولی شاید خودشان در آغاز، فکر می کردند برای این هدف نیز آمادگی دارند اما خداوند با آزمایش علم “اسماء ” تفاوت استعداد آنها را با آدم روشن ساخت (تفسیر نمونه، همان)
تفصیل در مورد داستان خلقت آدم

تفصیل در مورد داستان خلقت آدم

دکتر شریعتی در پاسخ به یکی از حضار پیرامون آیه فوق میگوید: البته هیچکدام از اینها واقعیت ندارند که مثلاً خدا اعلام میکند و آنها اعتراض میکنند و … این یک حقیقت است که به صورت این حکایت آمده است؛ دارد فلسفه ای را به صورت قصه میگوید این حرفها اصلاً معنی ندارد که مشورت کند و آنها اعتراض کنند و رأی بگیرند و … یک حقیقت فلسفی و فلسفه انسانشناسی را به صورت قصه در آورده است ؛ خیلی هم عالی میگوید که اول خدا اعلام میکند که می خواهم در زمین خلیفه ای برای خودم بسازم صحبت دیگری نیست فرشتگان میگویند میخواهی کاری کنی که در زمین فساد و خونریزی بوجود بیاید خدا اعتراض فرشتگان را نفی و رد نمیکند که ،نخیر این کار را نخواهند کرد. میگوید من چیزی را میدانم که شما نمیدانید. نمیگوید که فساد و خونریزی نمیکنند.

فرشتگان راست گفته اند و تنها انسان است که خونریزی میکند؛ تنها انسان است که گناه میکند؛ حیوان که گناه نمیکند حیوان همانطور که ساخته شده عمل می کند به قول هایدگر انسان تنها فرشته ای است که دستش به خون آلوده است بنابراین آنها حق داشتند. بنابراین یکی از تعریفهای انسان اینست که انسان هم خلیفه خداست و هم خونریز و گناهکار است این هر دو درست است و واقعیت هم دارد و میبینیم هست بعد میگوید و به آدم اسماء را آموخت؛ یعنی تمام پدیده های قابل شناخت جهان را به او آموخت؛ یعنی انسان تنها نیرویی است که میتواند تمام پدیدههای تمام عالم را فنومنها را شناسایی کند، تجزیه و تحلیل کند و روابط علمی اش را کشف کند فرشته ها را صدا میزند و میپرسد؛ میگویند ما نمیدانیم از آدم میپرسد؛ می گوید.

بعد به فرشته ها میگوید دیدید که گفتم من چیزی میدانم که شما نمیدانید؟ برای اینست پس معلوم میشود که امتیاز انسان، حتی بر فرشته ها در دانستن است… یکی از بچه ها راجع به همین آدم از من پرسید و من … به طرف [گفتم] که سئوالهایی را که در آورده ام یادداشت کند. سئوال درآوردن خودش نصف کار است هفتاد و چند تا شد؛ یعنی هفتاد و چند مسأله فلسفی انسانشناسی از درون قصه آدم در میآید که درست مثل حج که تمام رمزها و سمبلهایش برای من معنی شده، قصه آدم هم معنی شده خیلی عمیقتر و کاملتر از حج…. وقتی که این قصه آدم را با اگزیستانسیالیسم سارتر و هایدگر ، یاسپرس و “که “گارد که اوج انسانشناسی امروز است و با افکار] اریک فروم مقایسه می کنیم مثل این است که بچه نوآموزی در برابر یک فیلسوف حرف میزند خلقت انسان مجموعه آثار ج،۲۸، روش شناخت اسلام ، علی شریعتی)

پیشتر درباره داستان قبل از خلقت آدم گفته شد که تنها یک جفت از آن همه ذره های بسیار موفق به ادامه فعالیت شدند و بقیه ذرهها موفق به ادامه فعالیت نشدند در اینجا سئوالی مطرح میشود که آن ذرات حیات دار با آن تعداد بیش از حدشان چه شدند؟ و به چه سرنوشتی دچار گشتند؟ آیا مردند و حیات به دست آورده را از دست دادند؟ در پاسخ آن آیه الله رضوی تحت عنوان عالم ذر می نویسد: پس از مراسم دمش روح سوم و استعداد استثنایی این موجود جدید، و برنامه سجده نمایش دیگری در صورت مراسم دیگر انجام یافت آدم از خدا همین سئوال را کرد یعنی میخواست بداند که او و جفتش تنها خواهد بود یا نسلی از آنها پدید خواهد آمد؟ خداوند بصیرتی دیگر به او داد آدم به اطراف خود نگاه کرده زمین هوا و آب را پر از ذراتی دید که جاندار و دارای حیات هستند.

اسلام در مورد انسان به چند عالم معتقد است: ” عالم ارواح که مراد عالم ارواح انسانی یعنی همان روح سوم است. عالم ذر که ذره های افراد انسان هستند. و عالم حیات دنیوی که همین زیست مشهود انسان است و برایش روشن شد که خودش هم روزی یکی از این ذره ها بوده است. و آن دم که پروردگارت نسل آدم را برگرفت از پدیدار شدنشان ذره هایشان را وگواه گردانید آنان را بر خودشان، گفت: آیا نیستم پروردگارشما گفتند بلی (اعراف، ۷۲) توضیح : بعضیها لفظ “ظهور” را در آیه به معنای “پشتها” گرفته اند. این معنی درست نمی باشد، زیرا پیشتر چندین حدیث را مشاهده کردیم که آن ذرهها از خاک و گل آفریده شده اند، نه از پشت و صلب همدیگر.

یک مراجعه اختصاری به احادیث این باب روشن میکند که مسئله از مسلمات است. این ذره ها از آن روز تا به امروز و زمانهای آینده در هوا و آب و خاک این کره زمین پراکنده هستند و همراه آب و غذا داخل بدن افراد و دستگاه تناسلی شان میشوند و بالاخره آن ماده حیاتی درون دستگاه نطفه همینها هستند که به نوبت به دنیا می آیند و در عالم رحم به دریافت روح سوم نائل میشوند البته درست مانند زمان آفرینش آدم آنها گروه گروه هجوم می آورند که به مرحله فعالیت برسند. لیکن رحم انسان هر بار یکی یا دو تا و احیاناً چند قلو از آنها را میپذیرد و بقیه باز به محیط و شرایط قبلی باز میگردند. این ذرهها در آن مراسم نمایش به آدم و پس از آن یعنی از روزی که فقط ذره آدم و حوا موفق به ادامه فعالیت شدند و بقیه باز ماندند به صورت ذراتی در آمدند که حیات ندارند. بلکه منبع حیات هستند حیات در آنها به ودیعه گذاشته شده درست مانند دانه گندم دانه ارزن و کوچکتر خیلی کوچکتر از آنها با این تفاوت که دانه گندم تنها حامل حیات نباتی است ولی این ذرهها حامل حیات نباتی و حیات حیوانی هستند و هنوز روح سوم بر آنها دمیده نشده بود و این روح در رحم مادر پس از اتمام چهار ماهگی بر آنها دمیده میشود شاید بفرمائید این ذره ها که حیات بالقوه دارند مانند دانه گندم و حیات بالفعل ندارند. پس چگونه در همان مراسم پیمان گیری و گواهگیری پاسخ “بلی” دادند؟

جالب این است که همین سئوال را از امام صادق (ع) میپرسند چگونه جواب دادند در حالیکه ذره بودند؟ فرمود: خداوند به آنها حالتی داد که هنگام سئوال پاسخ دادند یعنی این موضوع قابل تبیین برای همگان نیست و در قرآن آیات متعددی داریم که از خاطرات فرشتگان تنها به دو نوع موجود برتر که یکی بشرهای منقرضه و دیگری خودشان ،باشند منحصر نمی گشت. زیرا بر اساس مباحث گذشته با تکیه بر آیه افعیینا بالخلق الاول حدیثهائی که در تفسیر آن آمده ثابت گردید که انواع موجودات عاقل و مکلف در هر دوره از ادوار” سته” “ایام در روی کرات متعددی آمده و رفته اند و معادشان برپا شده و به بهشت یا دوزخ خودشان رفته اند پاسخ این درست است لیکن آنچه باعث شده بود که فرشتگان تنها به بشرهای منقرضه در روی کره “زمین و خودشان توجه کنند کلمه و لفظ “بشر” بود که در این اعلامیه آمده بود و آنها دیده بودند که این لفظ فقط به موجودات برتر کره زمین گفته میشد و آن موجودات عاقل و مکلف هر کدام نامی داشتند لیکن بالفظ بشر موسوم نبودند که پاسخ شنیدند “من میدانم آنچه را که شما نمیدانید میبینیم که در این مباحثه میان خدا و فرشتگان انتقادی که از “بشر” میشود، از ناحیه خدا رد نمیشود یعنی این عیب و نقص در مورد بشرهای گذشته تائید میگردد، و در مورد بشری که اراده آفریدن آن اعلام شده بدون توضیح مسکوت میماند آیا این بشر هم مفسد و خونریز خواهد بود؟ این سئوالی بود که پاسخ آن در یک عبارت کلی من” میدانم آنچه را که شما نمیدانید” داده شد و جزئیات آن مشخص نگردید. یک توضیح دیگر برای فرشتگان داده شد که برایشان روشن میکرد این موجود با بشرهای قبلی تفاوت اساسی خواهد داشت.

در اواخر زمانی که آدم در آن پوشش زرهی سخت پوستی سپری می کرد روزی به هنگام خواب روح انسانی را بر وی دمیدند. تحولی در وجودش رخ داد عطسه کرده و بیدار شد. در این هنگام خداوند به فرشتگان فرمود انبئونی باسماء هؤلاء بشمارید اسامی همه این چیزها را یعنی اسم همه پدیدهها را یک به یک ،بشمارید ،آسمان ،زمین ،آب ،خاک، و… و…. و نیز همه ” اسم فعل” ها را بشمارید ،رفتن ،گفتن دیدن شنیدن، بوئیدن خوردن خوابیدن کار صنعت بحار ج ۱۱ ص ۱۴۶، ج ۱۶ و توضیحی که مجلسی در ذیل آن داده و در این احادیث ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ آمده است که مراد از «اسماء» اسامی کوهها دریاها، دشتها،گیاهان حیوانات دره ها، زمین ها و… است. در حدیث ۱۸ آمده است که امام صادق (ع) پس از شمارش این اسامی به فرشی که روی آن نشسته بود نگاه کرد و فرمود حتی نام این فرشتگان :گفتند پاک خدایا دانش نداریم مگر آنچه خودت برایمان آموخته ای (بقره ۳۲ چه بگوئیم هر چه میدانیم یا نمیدانیم برای خودت روشن است.

خداوند به آدم فرمود: انبئهم باسمائهم : تو بشمار برای این فرشتگان اسامی این اشیاء را ملائکه ناظر صحنه بودند بلکه نقش زیادی در این صحنه داشتند. دیدند که آدم شروع کرد به نامگذاری برای اشیاء محیط اطرافش این مسأله برایشان سخت عجیب بود. آنان گمان نکرده بودند که مراد از این بشر یک بشر استثنائی است که سزاوار نام انسان خواهد شد و روح سومی به او داده خواهد شد که به انواع بشرهای منقرضه در روی کره زمین داده نشده بود بشرهای قبلی سالها طول میکشید که بر اساس قرارداد میان خودشان نامی را برای چیزی بگذارند. زبان در میان آنان یک صنعت بود که میبایست کلمه به کلمه بر اساس قرارداد تعیین گردد آنگاه جمله بندی این کلمات برایشان آن قدر سخت و دشوار بود که پس از مرحله نامگذاری در پیوند اسمهای اشیاء با اسمهای افعال باز میماندند.

سیر تحول زبان به حدی در میانشان بطینی و کند بود که در طی دوره های مدیدی از عمر زمین تنها توانسته بودند دارای یک زبان خیلی محدود باشند. اما این بشر که در همان روز به نام “انسان” موسوم گردید استعداد استثنایی داشت نامگذاری بر اشیاء و تقطیع صدا برایش یک امر ،ابتدایی و خصلت ذاتی و نیروی نهادی است اگر امروز دو کودک پس از تولد در محیطی مانند همان جنگل و دور از جامعه و افراد دیگر بزرگ شوند فوراً و بدون درنگ و بدون اینکه دورههائی را طی نسلهائی بگذرانند صاحب زبان خواهند شد. زیرا زبان یعنی همان اسامی اشیاء و اسامی افعال کسی که مثلاً زبان ژاپنی را بلد نیست اگر تنها اسامی اشیاء و اسامی افعال آن زبان را یاد بگیرد، می تواند سخن بگوید. گرچه لهجه ای جدید خواهد داشت. البته باید توجه کرد که دو کودک تازه تولد یافته به عنوان مثال گفته تسبیح و سخن گفتن همه چیز با خداوند حکایت میکنند و نیز تصریح شده است که شما تسبیح آنها را نمیفهمید”.(تبیین جهان و انسان مرتضی رضوی، ص ۱۳۱)

در اینجا مجددا باز میگردیم به ادامه بحث داستان خلقت آدم رضوی به نکته بسیار جالبی به نام “درخت ممنوعه” اشاره می کند که ما در فصل بعد به آن بیشتر خواهیم پرداخت. او می نویسد: خوردن از درخت ممنوعه به عنوان آخرین مرحله از مراحل خلقت آدم لازم بود یعنی وی قبل از آن به کمال آفرینش خود نرسیده بود و هنوز یک موجودی بود در درون پوشش زرهی سخت و لازم بود آن میوه را با حالت احساس قانون شکنی و نگرانی و اضطراب، بخورد. زیرا تأثیر غذا در حالات مختلف فرق میکند حتی در مراسم سجده نیز تنها استعداد او به نمایش درآمده یعنی وی هنوز به منزله یک انسان صغیر بود و اساساً یک مرحله از مراحل خلقتش مانده بود (بحار ج ۱۱ ص ۱۶۳ ج ۶)

میفرماید: سی سال قبل از آفرینش آدم مقرر بود که آدم از آن درخت بخورد و آدم هنوز انسان کامل و مکلف نبود قرآن به این موضوع تصریح می کند که آدم و حوا پس از خروج از جنگل مکلف به تکلیف شدند گفتیم بریزید بیرون از آن جنت= جنگل همگی (آدم حوا، و ابلیس پس آنگاه می آید بر شما هدایت من (احکام اعم از اصول و فروع) پس کسانی که از هدایت من پیروی کنند نه خوفی بر آنها هست و نه آنان غمگین میشوند (مضمون آیه ۳۸ بقره). پس آن همه بحث که آیا آدم که معصوم بود چرا گناه کرد خلاف دستور عمل کرد؟ بی پایه و یک بحث سالیه به انتفاء موضوع است. شاید گفته شود: در این صورت نیازی نبود که آدم توبه کند در پاسخ باید گفت از نظر دینی بهتر است افراد کبیر نسبت به رفتارها و کردارهای دوران صغیریشان نیز توبه کنند. به او گفتند: در این محیط سبز جنگل ساکن باش و از مواد غذایی آن بخور به طور آزاد و از هر چه بخواهی (رغداً) و به این یک درخت نزدیک مشو. آنان فقط هفت ساعت پس از مراسم سجده در آن محیط مانده اند بل کمتر از هفت ساعت و درنگ زیادی نداشته اند اما معلوم نیست در آن مدت هفت ساعت چیز دیگری خورده یا اولین غذایشان از تنها درختی بود که از آن منع شده بودند؟ این قدر روشن است که به محض خوردن از آن درخت لباسهای سخت از بدنشان ریخت بهتر است چند حدیث را در این رابطه مشاهده کنیم بحار ج ۱۱ ص ۱۶۰ ح ۱.

از امام صادق (ع) در تفسیر آیه “فبدت لهما سوآتهما “پرسیدند فرمود: سوات عقب و “جلو آنها آشکار نبوده آشکار گشت یعنی از داخل لابد میوه ای که خورده بودند خاصیتی داشته که همراه احساس قانون شکنی توانسته این تأثیر را در بدن آنها بگذارد. بدین ترتیب دو موجود سخت پوست به دو موجود نرم” پوست تبدیل شدند پوستی که تا آن روز در زیر قشری سخت قرار داشت و اینک باید در اثر تماس با هوا و اشیاء محیط حالت مقاومتری پیدا کند وگرنه بدنشان سخت آسیب پذیر خواهد بود. آنان پیش از آنکه در اندیشه از دست دادن این حفاظ باشند سراسیمه به فکر پوشانیدن سؤاتشان افتادند. شاید آن انگیزشهای حیات که پیشتر به عنوان مؤثرترین عامل تکامل نامیده شد آخرین نهیبش را بر آنان میزد که حیات نسل به عهده آنهاست نباید آشکار بمانند این نکته بس مهم است همانطور که نقش نیروی حیات را در طول تکامل جانداران مشاهده کردیم لیکن چرا این نیرو چنین نهی ای را بر حیوانات نمیزند؟ پاسخ روشن است برای اینکه نیروی مزبور در وجود آدم به وسیله روح سوم تقویت شده است توضیح یعنی قبلاً در داخل پیکرشان بوده پس از خوردن از آن درخت آشکار گردید. این حدیث توجه میدهد که لباس آنها یک لباس طبیعی بوده است. همین بیان به طور حرف به حرف در حدیث دیگر آمده است : صفحه ۱۸۹ ح .۴۶ و نیز در صفحه ۱۷۹ ح ۲۶ میفرماید: “سوآت آنها طوری بود که دیده نمی شد، سپس مشهود .گشت توضیح لفظ کانت در هر سه حدیث و نیز لفظ “صارت در این حدیث نشان میدهند که لباس آنها یک پوشش طبیعی بوده است.

در صفحه ۱۵۹ از ابن عباس آورده است که لباس آنها از جنس ناخن بود شروع کردند به درست کردن پوشش از برگهای بزرگ و پهن گیاهان جنگل برای سوات خودشان. دستور آمد از آن محیط جنگل خارج شوید (همان، ص ۱۳۳ و ۱۳۴) خروج از جنگل بحث پایانی رضوی درباره داستان آدم است او مینویسد آیه ۲۴ سوره اعراف می فرماید: گفتیم بریزید بیرون برخی از شما دشمن برخی دیگر هستید و برای شما در جاهای دیگر زمین قرارگاه و برخورداری هست تا یک سر رسیدی. چرا باید از آن محیط بیرون روند؟ برای اینکه محیط آن بخش از جنگل و شاید هر محیط جنگلی با شرایط جسمی آنها سازگار نبود به چند دلیل:

  1. آن محیط یک محیط استثنایی و لجنزار بود.
  2. پس از خوردن از میوه آن درخت دیگر مواد غذایی در آن ،بخش و امکان برخورداری متاع نبود. در اثر انبوهی ،جنگل تابش آفتاب به سطح آن نمی رسید آن محیط قبل از ریزش پوشش سخت با بدن آدم کاملاً سازگار بود. آیه های ۱۱۸ و ۱۱۹ سوره طه میفرماید: و تو در این جنگل نه گرسنه میمانی و نه لخت میشوی و تو نه تشنه خواهی شد و نه تابش آفتاب خواهی دید. اما پس از خوردن از آن درخت هم پوشش ریخت و هم نیازمند تابش آفتاب گردید و هم بدنش نسبت به مواد غذائی آن محیط ناسازگار گردید و غذا خوردن با تشنگی ملازم بود و او دیگر آن موجودی نبود که آبهای غیر معمولی آن محیط غیر معمولی با او سازگار باشد.

مسئله عدم تابش آفتاب به آن محیط را حدیث نیز بیان میدارد آن جنگل در آن محیط آن قدر انبوه بوده که نور آفتاب به سطح آن نمیرسیده است وقتی که آدم از آن منطقه به بیرون هدایت گردید آسمان و ستاره ها را مشاهده کرد. این حدیث را یادداشت کرده بودم متأسفانه هنگام تدوین این کتاب از دریافت آدرس آن باز ماندم، البته موضوع در نظر محققین روشن است در حالیکه بدن آنها سخت نیازمند آفتاب بود. این موجود میبایست یک “خام خوار محض نباشد. این موجود باید در محیطی باشد که خود محیط او را به تصرف در طبیعت وادار کند.۶ و تصرف در طبیعت نیازمند تعاون جامعه تاریخ و…. است و این موجود برای اینها آفریده شده بود تبیین جهان و انسان، مرتضی رضوی، ص۱۳۴ تا ۱۳۶).

بنا بر تفسیر نمونه از آیات قرآن استفاده میشود که آدم برای زندگی در روی همین زمین معمولی آفریده شده بود، ولی در آغاز، خداوند او را ساکن بهشت که یکی از باغهای سرسبز پر نعمت این جهان و یا بنا بر تفسیر فوق جنگل بود ساخت محیطی که در آن برای آدم هیچگونه ناراحتی وجود نداشت. شاید علت این جریان آن بوده که آدم با زندگی کردن روی زمین هیچگونه آشنائی نداشت و تحمل زحمتهای آن بدون مقدمه برای او مشکل بود و از چگونگی کردار و رفتار در زمین باید اطلاعات بیشتری پیدا کند.

بنابراین می بایست مدتی کوتاه تعلیمات لازم را در محیط بهشت ببیند و بداند زندگی روی زمین تواءم با برنامه ها و تکالیف و مسئولیتها است که انجام صحیح آنها باعث سعادت و تکامل و بقای نعمت است، و سرباز زدن از آن سبب رنج و ناراحتی و نیز بداند هرچند او آزاد آفریده شده اما این آزادی بطور مطلق و نامحدود نیست که هر چه خواست انجام دهد او می بایست از پاره ای از اشیاء روی زمین چشم بپوشد و نیز لازم بود بداند چنان نیست که اگر خطا و لغزشی دامنگیرش شود درهای سعادت برای همیشه به روی او بسته میشود او می تواند بازگشت کند و پیمان ببندد که بر خلاف دستور خدا عملی انجام نخواهد داد تا دوباره به نعمتهای الهی باز گردد.

او در این محیط می بایست تا حدی پخته شود دوست و دشمن خویش را بشناسد چگونگی زندگی در زمین را یاد گیرد آری این خود یک سلسله تعلیمات لازم بود که می بایست فرا گیرد و با داشتن این آمادگی به روی زمین قدم بگذارد اینها مطالبی بود که هم آدم وهم فرزندان او در زندگی آینده خود به آن احتیاج داشتند بنابراین شاید علت اینکه آدم در عین اینکه برای جانشینی در زمین آفریده شده بود مدتی در بهشت درنگ میکند و دستورهائی به او داده میشود جنبه تمرین و آموزش داشته باشد. در اینجا آدم خود را در برابر فرمان الهی درباره خودداری از درخت ممنوع دید ولی شیطان اغواگر که سوگند یاد کرده بود که دست از گمراه کردن آدم و فرزندانش بر ندارد به وسوسه گری مشغول شد و چنانکه از سایر آیات قرآن استفاده م شود به آدم اطمینان داد که اگر از این درخت بخورد او و همسرش فرشتگانی خواهند شد و جاویدان در بهشت زندگی می کنند، حتی قسم یاد کرد که من خیر خواه شما هستم اعراف آیات ۲۰ و ۲۱ تفسیر نمونه توضیحات بیشتری درباره بهشت آدم میدهد و می نویسد.

ظاهر این است که آن بهشت یکی از باغهای پر نعمت و روح افزای یکی از مناطق سر سبز زمین بوده است. زیرا اولا بهشت موعود قیامت نعمت جاودانی است که در آیات بسیاری از قرآن به این جاودانگی بودنش اشاره شده و بیرون رفتن از آن ممکن نیست و ثانیا ابلیس آلوده و بی ایمان را در آن بهشت راهی نخواهد بود، نه وسوسه های شیطانی است و نه نافرمانی خدا ثالثا در روایاتی که به ما رسیده این موضوع صریحا آمده است. یکی از راویان حدیث می گوید از امام صادق راجع به بهشت آدم پرسیدم در جواب فرمود باغی از باغهای دنیا بود که خورشید و ماه بر آن می تابید، و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بیرون رانده نمیشد کتاب کافی، طبق نقل تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۲ و از اینجا روشن میشود که منظور از هبوط و نزول آدم به زمین نزول مقامی است نه مکانی یعنی از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سر سبز پائین آمد(تفسیر نمونه، ذیل آیات ۳۵ و ۳۶ بقره).

منبع: قرآن و فرآیند تاریخی پرسش، داوود بهرامی سیاوشانی، 1394.

3 دیدگاه در “تفصیل داستان خلقت آدم در قرآن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *